۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

۱۰۰۰ sms اس ام اس عاشقانه سری ۲

شما دل به یار خود بسپارید ، ولی نه برای نگهداری آن ، زیرا فقط گرمی زندگی است که می تواند دلها را حفظ کند .

اگه عشقم حقیره ! اگه جسمم کویره ! اگه همیشه تنهام ! اگه خالیه دستام ! برای تو عاشق ترین عاشق دنیام!

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند . ( دکتر علی شریعتی)


دو چیز را فراموش نکن: یاد خدا و یاد مرگ.دو چیز را فراموش کن : بدی دیگران در حق تو و خوبی تودر حق دیگران چهار چیز را نگه دار : گرسنگیت را سر سفره دیگران، زبانت را در جمع ، دلت را سردر نماز .چشمت در خانه ی دوست

عشق لالایی بارون تو شباست / نم نم بارون پشت شیشه هاست / لحظه ی شبنم و برگ گل یاس / لحظه ی رهایی پرنده هاست / لحظه ی عزیز با تو بودنه / آخرین پناه موندن منه

خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز .

هنوز در پی جراح زبردستی می گردم که سرنوشت مرا با تو پیوند بزند

عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق بهترین نغمه در موسیقی زندگی است. انسان ِبدون عشق، هرگز با همسرائی باشکوهِ بشریت ‏همنوا نخواهد شد. (روک شنایدر)

در عشق همیشه قطره ای جنون هست و در جنون هم همیشه قطره ای عقل“ (فردریک نیچه)

جرج آلن : اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند

سربلندی گر تو خواهی،با همه یک رنگ باش.قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است

برای کشف اقیانوس های جدید باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید, این جهان, جهان تغییر است نه تقدیر !

این همه خونی که دنیا بر دل ما میکند/جای من هر کس باشد ترک دنیا میکند/هر زمان گویم که فردا ترک دنیا می کنم/چون که فردا می رسد/امروز فردا می کنم


اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست

یک تیکه بلور از جنس حضور یک یاس سپید در رنگ امید با هر چه صفاست از سوی خداست تقدیم توباد

چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند... سنگ ... پس از رها کردن! حرف ... پس از گفتن! موقعیت... پس از پایان یافتن! و زمان ... پس از گذشتن

دفتری که بسته شد بازش نکنید دلی که شکسته شد نازش نکنید یاران شما را به خدا به عشق بیوفائی نکنید یا این که وفا کنید تا آخر عمر یا این که از اول آشنائی نکنید


اگه من وتو دو تا برگ باشیم ،هنگام خزان من زودتر از تو می شکنم تا زمانی که می افتی در آغوش بگیرمت


زندگیم را تمام کردم. حالا نفس کشیدن منت سرم می گذارد ! حس می کنم ... هوای اینجا سرد و سنگین است نازنینم ! دیگر نگو خداحافظ ! اگر می روی بدون وداع برو ... گله ای نیست!!!

خدایا! به من رفیقی بده که با من گریه کند. دوستی که با من بخندد را خودم پیدا خواهم کرد !

نگه داشتن عشق مثل نگه داشتن آب تو دسته فکر می کنی تو دستته اما وقتی دستتو باز می کنی می بینی هیچی ازش نمونده جز خیسی خاطرات ...

بعد از مرگم تکه یخی به شکل صلیب روی سنگ قبرم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید آب شود و به جای یار برایم گریه کند


خدا تنها معشوقی است که عاشقانی دارد که هیچ یک از بودن دیگری ناراضی نیست و هیچگاه یکی از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد...


عصری است غریب و آسمان دلگیر است افسوس برای دل سپردن دیر است هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است


در این شبهای سیاه ازغم ...سپیدی عشق تو را می جویم .. اما دریغ از این پندار خام ..که در سیاهی سپیدی می جویم


ر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست اگر کلمه دوستت
دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستین من به توست اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست پس با تمام وجود فریاد میزنم دوستت دارم

روی یک طاقچه سنگی میون دو قاب رنگی بودن من و تو با هم داره تصویر قشنگی عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم


بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم


بگذار که در حسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم تا بو ده ام ای دوست وفادار تو بودم بگذار که ای دوست وفادار بمیرم

وقتی که وفا قصه برف به تابستان است و محبت گل نایابیست به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم!؟؟

میخوام به سردی شبهام بخندم... میخوام به پوچی فردام بخندم... وقتی میبینمت با دیگرونی... تو اوج گریه هام میخوام بخندم... میخوام داد بزنم تنهای تنهام... میخوام وقتی میگم تنهام بخندم


زیر پلکت سایه بانم میدهی؟ سوختم آیا پناهم میدهی؟ آتشی افتاده بر جان و دلم ، قطره آبی بر لبانم میدهی؟ میهمان جان جانان گر شوم ، میزبانی را نشانم میدهی؟ تا بیاسایم دمی در پای عشق ، زیر چترت سرپناهم میدهی؟ ای جواب پرسش بی پاسخم ، عشق را آیا نشانم میدهی؟ رو مگردان نازنین با گوشه چشمت بگو در شرار چهره ات یک بوسه گاهم میدهی؟

اقتدار دل شکسته به اندوهی ست که سروده نمی شود

زمانی که کنار رودخانه بودم نگاهم به قله کوه بود ، به قله کوه که رسیدم سراپا محو تماشای رود شدم.

اگر زندگی یک پرتقال در دستتان نهاد ، آن را پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا با او قسمت کنید.

من آهنگ غریب روزگارم ، غمی در انتهای سینه دارم ، تمام هستیم یک قلب پاک است ، که آن را زیر پایت می گذارم ...

بهترین مترجم کسیست که سکوت را ترجمه کند

میدوزم

شادی را به غم

زیاد را به کم

درخت را به ریشه

گاهی را به همیشه

ستاره را به آسمان

زمین را به کهکشان

کهنه را به نو

و

.

.

.

خودم را به تو...

کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن. و ما به فکر کسایی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی کنن

در رویاهای کودکانه آموختم به چیزی که به من تعلق ندارد فکر نکنم اما ناگهان او همه ی فکرم شد .

کیسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی لیوان شد. ولی هر بار که حرف دلش را می زد صدایش توی اب جوش می سوخت . کیسه ی کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان. حرف دلش را اهسته گفت...

لیوان سرخ شد

زنگ در خونه تم ..هر کی تو رو بخواد اول باید منو بزنه.


عاشق شدن مثل دست زدن به آتیش می مونه . پس سعی کن تا وقتی که جراتش رو پیدا نکردی هیچ وقت بهش دست نزنی اما اگه بهش دست زدی سعی کن طاقتش رو داشته باشی که تو دستهات نگهش داری

اول به نام عشق، دوم به نام تو، سوم به یاد مرگ. بر لوح شیشه ای قلبت بنویس: یا تو و عشق، یا من و مرگ

گفت : عاشقی مرد ، بیا به یادش لحظه ای سکوت کنیم . گفتم : اگر بخواهیم برای عاشقان سکوت کنیم ، باید عمری را ساکت باشیم ...

کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد ، کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد ، کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد ، کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد

برای دل افتاده یه اتفاق ساده ، به سادگی دل من دل به دل به تو داده

انتظار مثل دریا می مونه هر چقدر جلوتر میری عمیقتر میشه

بر دفتر قلبم که هر برگش را با نام تو شروع کردم می نویسم: زیستن را نه برای زندگی که برای رسیدن به تو می خواهم




عشق این است که تو با صدای من سخن بگویی و با چشمان من ببینی و هستی را با انگشتان من کشف کنی

نمی دونم که چرا هر وقت به تو می رسم ، نمی توانم از تو

بگویم. برای گفتنت واژه کم می آورم. به هر حال ، بدان

که بیشتر از این حرف ها و واژه ها برایم معنا می دهی

من چه کنم خیال تو منو رها نمی کنه

اما دلت به وعده هاش یه کم وفا نمی کنه

من ندیدم کسی رو که مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو که تو دل اینجوری جا نمی کنه


شبی به دست من از شوق سیب دادی تو

نگو که چشم و دلم را فریب دادی تو

تو آشنای دل خسته ام نبودی حیف

و درد را به دل این غریب دادی تو.

تقدیم به تو که : یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است عزیزم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم وبدان که زیباترین لحظه هایم در کنار تو بودن است

من منتظرت شدم ولی در نزدی

بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتی که اگر شود می آیم اما

مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

هر چه بر من گذشت حقم بود من از این بیشتر سزاوارم تو گناهی نداری ای زیبا مرگ بر من که دوستت دارم

هرگز انتظار ندارم مرا همانقدر دوست داشته باشی که دوستت دارم. این توقعی است غیرمنصفانه! من باید عاشق تو باشم - در حد ممکن عشق, و آرزومند آن باشم که مرا بخواهی - هرقدر که می خواهی

من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو. به دو چیزاعتقاد دارم یکی خدا ودیگری تو من در این دنیا دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری خوشبختی تو. من این دنیا را برای دو چیز میخواهم یکی تو و دیگری برای با تو موندن


من دو بهانه برای زندگی دارم؛احساس و عشق.عشق رو برای بیان احساس و احساس رو واسه ی تقدیم عشق به تو


مهربانی و صداقت تو درست به ظرافت گلبرگ های یک گله نوشکفته است که برای یه پروانه خسته بهترین جای رسیدن به آرامشه

عشق مثله یه قله کوه بلند می مونه که هر کسی که یک قلب پاک و یک دنیا صداقت داشته باشه می تونه فاتحش باشه

هجوم خواب ها پلک مرا از پا نمی انداخت؛چه شب هایی طلوعت را به جانم منتظر بودم

قسم به رویه ماه تو قسم به سرخیه لبات قسم به سبزیه چشات قسم به عشق پاک من قسم به قلب سرخ من قسم به جون و روحم قسم به قلب و آبرویم دوست دارم همیشه

آرزو دارم شبی عاشق شوی. آرزو دارم بفهمی درد را. تلخی برخوردهای سرد را. می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی. می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی. می رسد روزی که شبها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی

نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

حالا وقتی خورشید غروب می کنه دیگه دلم نمی گیره؛آخه می دونم که طلوع دوبارش با نوره گرم قلبت همراهه و دوباره دست مهربونت رو روی سرم حس می کنم

من یک قطره ام تو یک دریا؛من یک پرنده ام تو آواز؛من یک ابرم تو یک دریا؛من یک بهانم تو دلیل پرواز

نسبت من به تو مثله آفتابگردان به خورشیده.آفتابگردان با نور خورشید زندگی می کنه و همیشه رو به تو هستش

گر می خوای صد سال زندگی کنی من می خوام یه روز کمتر از صد سال زندگی کنم چون من هرگز نمی تونم بدون تو زنده باشم

چه زیباست نوشتن وقتی می دانی او می خواند

چه زیباست سرودن وقتی می دانی او می شنود

و چه زیباست جنون وقتی می دانی او می بیند

چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش

گفتی دوستت دارم . قلبم تندتر از همیشه تپید لبخند زدم و باورت کردم با اینکه می دانم لبها دروغ می گویند . با صدایت مرا نوازش کردی تپش قلبت را حس کردم مهربان و پاک بود در اغوشت غرق محبت شدم به تو تکیه کردم و ارام شدم


عصری است غریب و آسمان دلگیر است

افسوس برای دل سپردن دیر است

هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت

عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است


امروز صبح وقتی خدا پنجره آسمون رو باز کرد ازم پرسید چه آرزویی داری؟

گفتم:خدایا مواظب کسی که این اس ام اس رو می خونه باش چون خیلی برام عزیزه

ده شاخه گل برات می فرستم نه تا طبیعی یک دونه مصنوعی و باهاش یک کارت می فرستم روی اون می نویسم تا وقتی که آخرین گل پژمرده بشه دوست دارم


شبیه شمع که خیلی نجیب میسوزد دلم برای تو گاهی عجیب میسوزد دلم برای دل ساده ام که خواهد خورد دوباره مثل همیشه فریب میسوزد نشسته ای به امید که؟ گـُر بگیر ای عشق همیشه آتش تو بی لهیب میسوزد تو اشتباه نکردی گناه آدم بود اگر هنوز بشر پای سیب میسوزد من آشنای تو بودم ولی ندانستم غریبه ها دلشان هم غریب میسوزد برای من فقط این دل ز عشق جا مانده است که با نگاه شما عن قریب میسوزد

خدایا گر تو درد عاشقی می کشیدی؛تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی؛تو هم چون من به مرگ آرزوها می رسیدی؛پشیمون می شدی از این که عشق رو آفریدی


دیروز که فریاد زدی دوست دارم گفتم نمی شنوم .امروز که به آرامی گفتی دیگه دوست ندارم گفتم هیس چرا داد می زنی!!!

اگر کسی دیوونت بود تو عاشقش باش…اگر عاشقت باشه تو دوستش داشته باش…اگر دوستت داشته باشه بهش علاقه نشون بده…اگر بهت علاقه نشون داد فقط لبخند بزن…اینطوری وقتی همیشه یک پله ازش عقب باشی اگر یه وقت خسته شد و یک پله جا موند تازه میشین مثل هم


در آغوشم بودی! قطره اشکی بر گونه ات لغزید خواستم با انگشتانم آن قطره اشک را پاک کنم اما...! اما، آن قطره اشک برای انگشتانم آشنا بود ... آشنا بود...؟ یادم آمد....! آن هنگام که خداوند تو را می آفرید خاک تو را با اشکهای من سرشت، راستی به گونه های خیس من نگاه کن، اشکهای من برای انگشتان تو آشنا نیست! زندگی مسابقه نیست زندگی یک سفر است و در آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه هاست

بی تو نه کاره جهان لنگ می شه ؛ نه بین زمین و آسمون جنگ می شه ؛اما دل من برای تو تنگ می شه

کاش در صفحه ی شطرنج دلت شاه عشق بودم و با کیش رخت مات می شدم زندگی بازی شطرنجی نیست که در آن با کیش کسی مات شوی زندگی تک تک این ثانیه هاست که در آن نقش تو پیداست

توی سرمای زمستون اونکه می مرد بی تو کی بود ؟ اونکه می نشست توی کوچه غصه می خورد بی تو کی بود؟ اونی که به یاد چشمات شعر عاشقونه می گفت گریه می کرد و با هق هق واسه تو ترونه می گفت بگو کی بود که می لرزی

تو را می خواستم تا در جوانی

نمیرم از غم بی هم زبانی

غم بی هم زبانی سوخت جانم

چه می خواهم دگر زین زندگانی؟

اگه روزی فهمیدی 1000 نفر دوستت دارن بدون اولیش منم اگه یه روز فهمیدی 100 نفر دوستت دارن بدون اولیش منم اگه یه روز دیدی 10 نفر دوستت دارن بازم اولیش منم اگه دیدی 1 نفر دوستت داره بدون اون منم اگه یه روز دیدی کسی دوست نداره بدون من مردم

روزی لپ یار کردم بوس؛گفت هم بی ادبی هم لوس؛گفتم گناهم چیست که کردم بوسی؛گفت لب رو ول کردی لپ رو می بوسی

وقتی با تو آشنا شدم؛درخت مهربانیت آنقدر بلند بود که هرچه بالا رفتم آخرش را ندیدم. معجون زیبایت آنقدر شیرین بود که هر چه نوشیدم نتوانستم تمامش کنم. و دریای عشقت آنقدر وسیع بود که هرچه شنا کردم نتوانستم آخرش را ببینم و سرانجام در آن غرق شدم.

به من گفت : یادته گفتم تو تک ستاره آسمونه قلبه منی ؟ شرمنده ، اون شب هوا ابری بود ، چیزی معلوم نبود ، ولی امشب هوا صافه و پر از ستاره ...

هیچ چیز سختر از انتظار نیست ، آن هم انتظار برای لحظه ای که یک آشنا صدایت کند و به تو بفهماند که دوستت دارد ، اما هر چقدر هم که انتظار سخت باشد به آن لحظه ی زیبا می ارزد ، پس انتظار می کشم تا آن لحظه ی زیبا نصیبم شود ...

کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد ، کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد ، کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد ، کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد ...

گلم : میبینی هنوز همانم ، همان قدر عاشق ، همان قدر بی دل ، هر روز که میگذرد نگاهت عاشقترم میکند و لبخندت شیفته ترم ، خدا میداند که چقدر به خاطر نبودنت گریه میکنم ...


آخرین تکه قلبم را به پروانه ای دادم که رنگ پرهایش سوی دیدن را از من گرفت ، به او دادم چون از تمامی چیزهای دور و برم پاکتر بود ، حتی آبی تر از حوض آبی خونه ی تنهاییم ...

خدایا کمکم کن تا عاشقانه ترین نگاهها را در چشمانش بریزم ، خدایا کمکم کن تا در بعد عشق او بهترین و شیرین ترین باشم ، به من کمک کن تا سرودن عشق را به هنگام طلوع آفتاب هر بام بر لبانش جاری سازم و راز عشق را در گوشش سر دهم ، خداوندا او را نگه دار که من به عشق او زنده ام ...


برایت آسمانی خواهم کشید

پر از ستاره های همیشه نورانی

تو در کنار من روی ابرها

من غرق آنهمه مهربانی

می خوام شکایت بکنم از تو به چشمای خودم که از روی دیونگی بیخودی عاشقت شدم

دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی.دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی.دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی.دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی.دوستت دارم چون به یک نگاه،عشق منی...

حتما لذت می بری از شکنجه کسی که به جرم دیوانگی تقاص جنونش را به بدترین وجه ممکن پس می دهد و آن چیزی جز بی تو بودن نیست

من چون دیوانه ی تو هستم خطرناکم یعنی ممکن است دست به کار هایی بزنم که دور از خلق آدمیزاد است

عشق من تنفست می کنم با همه ی شکنجه هایی که برایم اگر عاشق باشم طعم شهد ترین زهر دنیا را دارد مثل شوکرانی که سقراط نوشید و من هم با عشق سر می کشم

عشق گفتم:تا تورو دارم تنها نیستم منو تنها گذاشت و رفت... به احساس گفتم: تا تورو دارم تنها نیستم منو تنها گذاشت و رفت... به وفا گفتم:تا تورو دارم تنها نیستم اونم منو تنها گذاشت و رفت... ولی وقتی به تنهایی گفتم:تا تورو دارم تنها نیستم موند و هم دم

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره ی آبم که در اندیشه دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم


وقتی عشقت تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بعد از اون چکار کنی شرمنده ی دلت باش که بهت اطمینان کرد

دلم رفت و دگر جانی نمانده به ابر دیده بارانی نمانده ببین این حال و احوال خرابم بجز درد و پریشانی نمانده

اگر دلت سنگی ست نرم نمی کنم فرهاد بودن شیرین تر است

اگه یه نگاه به زیر پات بندازی منو می بینی ولی بهتره یه نگاه به قلبم بندازی اونوقت می بینی که برای همیشه تو قلبم جا داری

هر دو خوب میدانیم ... خوب می فهمیم و از راز دل هم خبر داریم ... چه احتیاجی به سخن گفتن است؟! ... حرف زدن چه لزومی دارد؟! ... دستهای حلقه شده در هم ما ... لبخند شیرین ما ... خود گویای مکنونات قلبی ما هستند ... ما بدون آنکه حرفی بزنیم ...

متین ترین کلمه عشق است . جذاب ترین کلمه آشنایی است. پاک ترین کلمه وجدان است. تلخترین کلمه جدایی است. زشت ترین کلمه خیانت است. سخت ترین کلمه تنهایی است. بدترین کلمه بی وفایی است. بهترین کلمه تویی

می خواستم اسمتو تو قلبم حک کنم ولی نکردم. می دونی چرا؟

آخه ترسیدم ضربان قلبم موقع خواب اذیتت کنه

من همون ماهی کوچوله دل توام مراقب باش دلت نشکنه من میمیرم

تو سیب سرخ کدامین بهشت گم شده ای که باز با تو می شکند توبه آدم


پاییز را دوست دارم چون فصل غم است غم را دوست دارم چون گریه دل است دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت عشق را دوست دارم چون تو را دوست دارم چون تو را دوست دارم

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام....من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دلخود من به عشق پوچ توخندیده ام



زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت.حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی..جدایی سخت است نه به سختی تنهایی

در پناه حضور سبز تو ، طوفان غم ، مرا جا می گذارد .در کنارت ژرفای آرامش را احساس میکنم و بی تو سیل
بی رحم تنهایی مجالم نمی دهد


آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند دست خطی که تورا عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک مست نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند


تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد


سرنوشت ننوشت ، گرنوشت بد نوشت اما باور کن سرنوشت را نمی توان از سر نوشت!


کاش میشد با تو بودن را نوشت تا که زیبا را کشم بر هرچه زشت کاش میشد روی این رنگین کمان می نوشتم تا ابد با من بمان


در زندگی بارون نباش که فکر کنن با منت داری خودتو به شیشه میکوبی ، ابر باش که منتظرت باشن که بباری!

شهاب یاد تو در آسمان خاطر من خط زر کشید بیا ، ز غضه تو رنگ من و رنگ شب پرید بیا

جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم این متاعیست که هر بی سر و پایی دارد !

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست.

محبت مثل سکه میمونه که اگه بیفته تو قلک قلب نمیشه درش آورد. اگرم بخوای درش بیاری باید اونو بشکنی!

سکوتی بود بر قلبم که با آن میزدم فریاد اگر از شهر غم رفتی مرا هرگز مبر از یاد

آنگاه که ........... ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس می کنی, به خاطر بیاور که ................ زیابیی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است.

هر موقع خواستی از کسی جدا بشی یادت نره بهترین راه اینه که بهش بگی برای همیشه خدانگهدار، شاید طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشکنه ولی بهتر از اینکه منتظر بمونه

برای هزارمین بار پرسید: تا حالا شده من دل تو را بشکنم؟من هم برای هزارمین بار به او دروغ گفتم : نه! هیچوقت... تا مبادا دلش بشکند

گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم




دلم همچون آسمان، پر از ابرهای بارانی است، ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض چشمانم بشکند...

ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت ویرانه دل ماست که با هرنگه تو صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت...

تو میروی و من فقط نگاهت میکنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است...

ما جدا افتادگان را هیچ کس غمخوار نیست جان فدای دوست کردن پیش ما دشوار نیست

عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است ، عشق گوش کردن نیست بلکه درک کردن است ، عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است. عشق جازدن و کنار کشیدن نیست بلکه صبر کردن و ادامه دادن است

عاشقی را شرط اول ناله و فریاد نیست تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست عاشقی مقدور هر عیاش نیست غم کشیدن صنعت نقاش نیست

کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه فردا نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

اگه تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت چشم براه تو میمونم با دلی پر از صداقت


تا وقتی پیشم بمونی بارون قشنگ و نم نمه هوای رفتن که کنی مرگ گلای مریمه


چه کسی میداند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فریادی پیله ات را بگشا... تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی

زندگی زیباست حتی اگر کور باشی !! خوش آهنگ است حتی اگر کر باشی !! اما بی ارزش است اگر ثانیه ای عاشق نباشی !!

یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم در برکه اشکم همه دم نقش تو دیدم این هدیه خوبیست که از آب گرفتم هرگز نتوانی که زمن دور بمانی چون در دل خود عکس تورا قاب گرفتم

زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!


هیچ کس از راز دلم آگاه نیست.هیچ کس ازآه دلم به جز قلب تو خبر ندارد.من درمسیر قلب توام.چون مسافری و مقصدم افق دورچشمان توست


نگاه نکن اگه دروغ خواهی گفت به کسی سلام نکن اگر خداحافظی در پیش است . دست کسی رو نگیر اگر رها خواهی کرد . به کسی نگو دوستت دارم اگر دیگری در فکرت است

آن کس که تو را از دست داد که را یافت و آن که تو را یافت که را از دست داد


تا توانی در جهان یک رنگ باش خالی از چند رنگ باش قالی از چند رنگ بودن زیر پا افتاده است...

کاش یا رب اشنایی ها نبود یا به دنبالش جدایی ها نبود یا که او با من نمیشد اشنا یا مرا از او نمیکردی جدا جویمش دریا به دریا کوه به کوه نقش دل کردیم رخ زیبای او


می شناسم مرگ را بی وحشت اما قلب من می تپد در سینه چون از عشق سرشارم هنوز شعر هایم سوخت و خاکسترش در مشت من باز می بینم تو را معنای آثارم هنوز



ای نگاهت نخی از مخمل وابریشم.....چندوقتی است که به تو میاندیشم به تو اری به همان منظر دور......به همانسبز صمیمی به همان باغ بلور

کاش می شد عشق را ابراز کرد یا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم یا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت

تو این دنیا هر کسی یه نیمه گمشده داره که فقط لایق همونه پس سعی نکن در ساختن پازل زندگیت تقلب کنی

همه ی ما دل بزرگی داریم..خیلی بزرگ....چون گاهی دلمون به وسعت آسمون و زمین میگیره....


حقیقت نه با شنا کردن بلکه با غرق شدن کشف می شود شنا کردن حادثه ایست که در سطح اتفاق می افتد غرق شدن تو را به اعماق بی انتها می برد

رابطه دوستی خوب مثل رابطه دست و چشم می مونه وقتی دستت زخمی میشه چشمت گریه می کنه ووقتی چشمت گریه میکنه.....دستت گریه رو پاک میکنه


سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند: زمان، کلمات و موقعیت ها. سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: آرامش، امید و صداقت. سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رؤیا ها ، موفقیت و شانس . سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان.

و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سردو سنگینند.. و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمیدانی چه غمگینند..


وقتی که من عاشق شدم .... شیطان به نامم سجده کرد ..... ادم زمینی تر شد و عالم به ادم سجده کرد ............... من بودم و چشمان تو .... نه آتشی و نه گلی ..... چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاشقی


از خدا پرسیدم چی دوست داری ؟ گفت : سخاوت . دیوانه گفت: حماقت . غم گفت: ملامت . کوه گفت: صلابت . معشوق گفت : نگاهت . فدای تو که گفتی : رفاقت


قلبم رو شکستی ولی من بیشتر از قبل دوستت دارم میدونی چرا ؟؟؟ چون حالا هر تیکه از قلبم تورو جداگونه دوست داره


دیشب خواستم واسه دل خودم فال بگیرم وقتی فالنامه رو باز کردم چشمم به شعری افتاد که هیچ ربطی به دل من نداشت تازه فهمیدم که دلم مال خودم نیست!!


بتاب خورشید من ، تا میتوانی بتاب بر زمین و آسمان . بدان من در سینه خورشیدی بس عظیم دارم ، بتاب خورشیدم، با تو هستم و با تو جان میگیرم.


یک جام پر از شراب دستت باشد تا حال من خراب دستت باشد این چند هزارمین شب بی خوابیست ای عشق فقط حساب دستت باشد


بعضی عشق ها آتشین اما کم عمق و سطحی هستند گردبادی بر پای می کنند و زود هم سرد می شوند اما بعضی عشق ها عمیق است و ملایم چون یک نخ باریک شروع می شود و در طول زمان استمرار می یابد.


در دنیای واقعی عشق می بایست ممکن باشد کسی که دوست میدارد نیاز دارد که گم شدن وباز یافتن را بلد باشد.


وقتی نیاز به عشق داری عاشق مشو بلکه زمانی عاشق شو که تمام وجودت سرشار از عشق هست و می خوای آنرا با کسی تقسیم کنی

میدانی چه می شود وقتی تمام احساساتت و عشقت را جمع کنی و همه را به یک نفر هدیه کنی ..! مایه نشاطش باشی و تمام تلاشت شاد نگهداشتن او باشد . اما او بی اعتنا باشد و بی تفاوت . اینچنین است که لحظه های خاموشی جان می گیرد

هیچ نظری موجود نیست: