۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

گوگوش چقدر سختی کشید؟؟؟؟!!!!

فایقه اتشین را پدرش از کوچکی گوگوش صدا میکرد بزبان ترکی به گنجشک ، گوش میگویند چون ریزه بود و ورجه وورجه میکرد . گوگوش 2 ساله بود که صابر اتشین مادرش را طلاق داد و خودش دخنرش را نگهداشت . صابر با برادرش و چند نفر دیگر در کاباره شکوفه نو ( پشت این کاباره شهر نو بود که فاحشه خانه رسمی بود )برنامه اکروبات و رقص های قفقازی بین برنامه خوانندگان اجرا میکردند . بر خلاف اینکه این کاباره در جنوب شهر و محل بدنامی بود ولی خواننده های

معروف در انجا می خواندند در نتیجه مردم





بالای شهر و از طبقه خوب برای دیدن برنامه انجا می رفتند . چون پدر گوگوش کسی را نداشت که در خانه از گوگوش مواظبت کند او را از اول شب با خودش به کاباره میبرد و در پشت صحنه می نشاند تا نیمه های شب که برنامه اش تمام می شد او را خواب الود بخانه میبرد دخترک تا وقتی بیدار بود از پشت صحنه برنامه ها را نگاه میکرد . برنامه اکروبات صابر کمدی بود . و گوگوش هم دختر تیز و باهوشی بود یکشب صابر به او میگوید که بدود بیاید روی صحنه و از سر و کول پدرش بالا برود . او هم اینکار را کرد . صابر چاق بود و شلوار اکروبات هم گشاد و اطلسی بود و کمرش مثل پیژاما کش داشت . صابر دخترش را از روی شانه اش بر میدارد و میکند توی شلوارش . گوگوش 3 ساله که قبلا با پدر تمرین کرده بود انچنان توی شلوار به پای پدر میچسبید که با انهمه حرکت پدر کنده نمیشد و ناگهان پدر دوباره او را از شلوارش بیرون میکشید . مردم خیلی برای گوگوش کف میزدند . چون صابرعلاقه مردم را به این دخترک کوچک دید به توصیه صاحب کاباره او را هم وارد کارهای اکروبات کرد گوگوش شعر های خواننده ها را هم یاد گرفته بود و بدستور پدر روی صحنه هم اجرا می کرد . کار بجایی رسید که مردم بخاطر این دختر بچه و استعداش میامدند به کاباره . دستمزد گروه اتشین چند برابر شده بود . وقتی به سن رفتن به دبستان رسید ،مجبور بود مشقش را پشت صحنه بنویسد و چون تا نیمه های شب باید برنامه اجرا میکرد در نتیجه نزدیک صبح میخوابید و نمیتوانست به مدرسه برود . پدر برایش معلم خصوصی گرفت و گوگوش هرگز نتوانست مثل یک بچه عادی زندگی کند . گوگوش ستاره شده بود و در پیش چشمان مردم رشد میکرد . صبح های جمعه هم در سینما برنامه هایی برای کودکان میگذاشتند و پدرش او را میبرد در ان برنامه هابخواند . برایش کنسرت ها ترتیب داد ولی تمام پول را پدر برمیداشت هیچ قانونی نبود که از این بچه حمایت کند . زن پدر گوگوش رفتار بسیار بدی با او داشت و بارها او را کتک میزد و گوگوش هم سخت از پدرش میترسید . دیگر دختر جوانی شده بود که در کاباره میامی که مال قربانی بود و پسرش محمود قربانی مدیر داخلی اش بود طبق قراردادی که پدرش بسته بود باید برنامه اجرا میکرد . انجا عاشق محمود قربانی شد . پدرش سخت مخالف بود ولی قربانی او را عقد کرد و گوگوش فکر کرد از ستم پدر ازاد شده . این بار قربانی پولهایش را نمی داد گوگوش پسرش را بدنیا اورد که نمیتوانست از او مراقبت کند . پرستار بچه او را بیشتر میدید مادر شبها در کاباره باکارا هم با قراردادی که شوهرش بسته بود باید برنامه اجرا میکرد . شبها بیدار و طول روز در خواب . قربانی به او زور میگفت و حتی کتکش هم میزد . در فیلم هم بازی میکرد کنسرتهای خارج از کشور هم باید میرفت . خسته شده بود . کار اختلاف با شوهرش بالا کشید . از شوهرش جدا شد بدون یکشاهی و حالا فقط در باکارا میخواند و در فیلم بازی میکرد که با بهروز وثوقی اشنا شد . عاشق هم بودند و ازدواج کردند . شرط بهروز این بود که دیگر در کاباره نخواند . گوگوش به کاباره نرفت ولی ارباب که امضای او را در قرارداد داشت برایش حکم جلب گرفت که زندانی اش کنند . ارباب شوهر جمیله رقاص معروف عربی ان زمان بود و مافیای عجیب و وحشتناکی دلشت . بهروز ناراحت بود و گوگوش نمیخواست به زندان برود با ناراحتی از هم جدا شدند چون گوگوش نمیخواست بهروز را اینهمه ناراحت و عصبی ببیند . تازه داشت پولش را خودش استفاده میکرد که انقلاب شد . ان زمان گوگوش برای احرای برنامه به امریکا امده بود . پولش هم تمام شده بود خانه ای داشت در تهران تصمیم گرفت برگردد وقتی به ایران امد از همان فرودگاه گرفتندش . خیلی به او توهین کردند نا مادری اش رفت پیش ایت الله طالقانی و دست به دامن او شد او باعث ازادی گوگوش شد دیگر حق نداشت بخواند . پولی در بساط نداشت وضعش خیلی بد بود مسداقی که پولدار بود با او ازدواج کرد . ولی تنهایی . در خانه نشستن و اینکه بعلت محبوبیت حتی نمیتوانست از ترس پاسدار پایش را از خانه بیرون بگذارد کشاندش به استفاده زیاد از قرص های ارامبخش .اختلاف با شوهرش بالا گرفت و دوباره کتک خورد . .جدا شد . بی پولی وتنهایی . جدا بودن از یگانه پسرش زندگی را سخت تر کرد . کیمیایی که دوست مشترک او و بهروز بود امد سراغ اش . زندگی شان را شروع کردند . فیلمهای کیمیایی پولساز نبود هیچ تهیه کننده ای هم حاضر نبود میلیونها سرمایه گزاری کند برایش . شروع کردند به قرض کردن . شدیدا بدهکار بودند . طلبکار که ادم با نفوذی در جمهوری اسلامی بود و از طرفی پولش را میخواست پیشنهاد کرد که پاسپورت و ویزای خروج برای گوگوش میتواند بگیرد بشرطی که خودش برای او در خارج برنامه بگذارد . قبول کردند چون کیمیایی سناریویی داشت که میخواست ان را بسازد و با پولی که قرار بود ان شخص به گوگوش بدهد میتوانستند این فیلم را در کوبا بسازند . ( برای 10 اجرا در کانادا و امریکا 3 میلیون دلار ) گوگوش امد برنامه هایش در استادیوم های چند هزار نفره جای سوزن انداختن نبود . به گوگوش یک میلیون داد و قرار شد بقیه را بعدا بدهد کیمیایی با بیشتر پولها رفت کوبا که مقدمات را تهیه کند . قرار بود گوگوش هم بازی کند بعد از کلی خرج در کوبا وقت شروع فیلمبرداری از طرف دولت اجازه ندادند . کیمیایی دست از پا درازتر برگشت . اقای کنسرت گذار 2 میلیون پول گوگوش را برداشت امد ایران . گوگوش امدنش به ایران مصادف است با زندان اوین . خانه کوچکی خرید در کانادا و الان انجا زندگی میکند و ان اقا را هم سو کرده که طرف در ایران است . کیمیایی هم با مقداری پول و پسرش پولاد برگشت ایران و گاهی میاید کانادا . تمام دلخوشی گوگوش حالا شده نوه اش و پسرش که مجبور شد خانه ای برای او بخرد و بزندگی پسرش سرو سامانی بدهد . دارد چندین اهنگ تازه اماده میکند . در هنرمندی گوگوش شکی نیست . او استثنای عجیبی است در مقابل مردم تبدیل به یک پارچه احساس میشود . سلین دیان امده بود کنسرتش و از او بنام یک اوازه خوان استثنایی نام برده بود.
زیتون حان . این داستان زنی است که از 53 سال زندگیش ، 50سال است مطرح است ولی همیشه مردی در زندگیش اصل تلاشش را گرفته . از پدر تا شوهر و پسر . یک زن ایرانی بجرم زن بودن چقدر باید بپردازد ؟ به امید ازادی تمام زنان دنیا .

هیچ نظری موجود نیست: