شب که مياد يواش يواش با چشمک ستاره هاشاجازه هست از آسمون ستاره کش برم برات؟
دلم برای دیدنت چه شاعرانه لک زده بلور قلب کوچکم ز دوریت ترک زده
میان این همه راه که به تو نمی رسدچه سخت است راه تو را گم کردن !
روزي كه از توجداشم روز مرگ خنده هامه روزتنهايي دست هام فصل مرگ خنده هامه
گل اگر خار نداشتدل اگر بی غم بوداگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبودزندگی عشق اسارت قهر آشتی همه بی معنا بود
زندگی شوق رسیدن به همان فردایستکه نخواهد آمدتو نه در دیروزی و نه در فرداییظرف امروز پر از بودن توستزندگی را دریاب
كاش قلبها وسعت مى گرفتشمع با پروانه الفت مىگرفتكاش توى جاده زندگىخنده هم از گريه سبقت مىگرفت
من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه
قلب خانه اي است با دو اتاق خواب در يك رنج و در ديگري شادي زندگي مي كند.
نبايد زياد بلند خنديد و گرنه رنج در اتاق ديگري بيدار مي شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر